ریموند کِلِوی کاروِر جونیور ( ۱۹۸۸- ۱۹۳۸)، نویسنده داستانهای کوتاه و شاعر امریکایی است. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و از جمله کسانی شمرده میشود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دهه ۹۰ شده است. «وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم»، نام داستان کوتاهی از کارور است که بر روی مجموعه داستان او نیز گذاشته شده است. این کتاب دومین کتاب مهم کارور است. این چاپ از زیر دست گوردون لیش، ویراستار برجسته امریکایی، گذشت و وی داستانهای کوتاه آن را ویرایش اساسی کرد. «وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم»، به برداشت شخصیتهای این داستان از عشق میپردازد. روایت با شبنشینی دو زوج آغاز میشود: یکی مرد راوی و همسرش لورا و دیگری ترزا و همسرش مل. ترزا که تری صدا زده میشود، از زندگی مشترک پیشینش با مردی که قبل از مل با او آشنا شده بود، میگوید. او تعریف میکند که این مرد «از بس عاشقش بوده»، مچ پای او را میگرفته و در خانه به این سو آن سو میکشانده: در حالی که سرم مدام به اثاثیه میخورد، میگفت، دوستت دارم! دوستت دارم! تری سپس میپرسد: آدم با چنین عشقی چه باید کند؟ مل، همسر تری معتقد است که این چرند محض است: این که نشد عشق! داستان که جلو میرود، مل که پزشک متخصص است، تعریف میکند که یک شب، زن و شوهر کهنسالی را به اورژانس میآورند و در حالی که تصادف سختی را پشت سر گذاشته بودند و امید به نجاتشان بسیار کم بود، آنها تاب میآورند اما مل مدتی بعد میفهمد پیرمرد بر روی تخت بیمارستان و زیر گچ و باندپیچی افسردگی گرفته است.
قسمت هایی از متن کتاب
مل گفت «هر کدام از ما واقعاً از عشق چی میدانیم ؟ به نظر من در مورد عشق ماها تازه اول راهیم .می گوییم عاشق هم هستیم و هستیم، در این شکی نیست. من تری را دوست دارم و تری هم من را دوست دارد. شما دو تا هم همدیگر را دوست دارید. حالا فهمیدید که منظور من کدام نوع عشق است. بله، عشق جسمانی، یعنی آن میلی که آدم را به طرف یک شخص خاص سوق می دهد و همینطور عشق به وجود یک انسان دیگر، می شود گفت به ذات آن شخصی، عشق شهوانی و خب بگیریم عشق احساسی، یعنی محبت کردن هرروزه به یک آدم دیگر. اما گاهی اصلاً سردرنمی آورم که چطور زن اولم را هم دوست داشتم. اما دوستش داشتم. میدانم که داشتم. پس لابد از این نظر مثل تری هستم. مثل تری و اد.» کمی توی فکر فرو رفت و ادامه داد «یک وقتی فکر می کردم زن اولم را بیشتر از جانم دوست دارم. اما حالا دیگر حالم ازش به هم میخورد. واقعاً به هم میخورد. این را چطور می شود توجیه کرد؟ چی بر سر آن عشق آمده؟ سؤال من این است که چی بر سرش آمده؟ کاش یکی حالیم می کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.